کد مطلب:77594 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:128

خطبه 110-در نکوهش دنیا











و من خطبه له علیه السلام

یعنی بعضی از خطبه ی امیرالمومنین علیه السلام است:

«اما بعد، فانی احذركم الدنیا فانها حلوه خضره، حفت بالشهوات و تحببت بالعاجله و راقت بالقلیل و تحلت بالامال و تزینت بالغرور، لا تدوم حبرتها و لا تومن فجعتها.»

یعنی بعد از سپاس خدا و نعت پیغمبر صلی الله علیه و آله، پس به تحقیق كه من می ترسانم شما را به دنیا، پس به تحقیق كه دنیا لذتهای او شیرین است و بستان تمتع در او سبز و خرم است، فروگرفته شده است به مشتهیات، گردیده است محبوب به تقریب نعمتهای عاجله ی زودرس و خوش آینده است با زندگی اندك و آرایش كرده است به آرزوها و مزین است به فریب. همیشه نیست شادی او، ایمن گردانیده نشده است دردمند شدن در او.

«غراره ضراره، حائله زائله، نافده بائده، اكاله غواله.»

یعنی فریبنده است، ضرر رساننده است، مانع شونده ی آخرتست، نیست شونده است، به آخر رسنده است، هلاك شونده است، خورنده است، هلاك كننده است.

«لا تعدو-اذا تناهت الی امنیه اهل الرغبه فیها و الرضاء بها-ان تكون كما قال الله تعالی سبحانه: (كماء انزلناه من السماء، فاختلط به نبات الارض، فاصبح هشیما تذروه الریاح و كان الله علی كل شی ء مقتدرا)»[1].

یعنی تجاوز نمی كند دنیا هر آن زمانی كه رسید به نهایت آرزوی اهل رغبت در او و رضای به او، از اینكه باشد مثل آن حالتی كه خدای سبحانه گفته است كه: «مثل آبی است كه ما او را از جانب آسمان ببارانیم پس ممزوج گردانیم به سبب او گیاه زمین را، پس صبح كند آن گیاه، در حالتی كه خشك و ریزه شده باشد، پراكنده سازد او را بادها و

[صفحه 552]

باشد خدای تعالی بر همه چیزی توانا.» یعنی تجاوز نمی كند حالت خرمی دنیا از بودن مثل حالت گیاه سبز و خرم كه روئیده می شود و به اندك وقتی خشك و خاشاك می گردد و خرمن هستی او به باد فنا می رود.

«لم یكن امرو منها فی حبره الا اعقبته بعدها عبره و لم یلق من سرائها بطنا الا منحته من ضرائها ظهرا.»

یعنی نمی باشد مردی از دنیا در سروری، مگر اینكه در عقب درآید او را بعد آن سرور و خوشی اشك اندوهی و ملاقات نكند دنیا مردی را از خوشی خود به اقبالی، مگر اینكه عطا كند او را از شدت و بدی خود ادباری.

«و لم تطله فیها دیمه رخاء الا هطلت علیه مزنه بلاء.»

یعنی و نبارد به مردی در دنیا باران وسعت و سلامتی، مگر اینكه ببارد بر او ابر بلائی.

«و حری اذا اصبحت له منتصره ان تمسی له متنكره و ان جانب منها اعذوذب و احلولی امر منها جانب فاوبی.»

یعنی و سزاوار است مرد دنیا را كه هر آن زمانی كه صبح كند دنیا در حالتی كه یار و یاور او باشد، از اینكه شب كند در حالتی كه دنیا منكر او و دشمن او باشد و اگر طرفی از دنیا خوشگوار و سازنده و شیرین كننده باشد، تلخ سازنده باشد طرف دیگر از آن دنیا، پس وبا و هلاكت آورنده باشد.

«لا ینال امرو من غضارتها رغبا الا ارهقته من نوائبها تعبا و لا یمسی منها فی جناح امن الا اصبح علی قوادم خوف.»

یعنی نمی رسد مردی از وسعت و خوشی دنیا به مرادی، مگر اینكه متحمل می سازد دنیا او را از مصایب و حوادث خود تعب و مشقتی و به شب نرسد مردی از دنیا در بال امنیت بخش سریعی، مگر اینكه داخل صبح گردد در مقادیم بال خوفی، یعنی با خوف سریعتری.

«غراره غرور ما فیها، فانیه فان من علیها. لا خیر فی شی ء من ازوادها الا التقوی.»

یعنی فریب دهنده است دنیا، عین فریب است آنچه در او است، نیست شونده است

[صفحه 553]

دنیا، نیست می گردد هر كس كه ملازم اوست. نیست خیری در چیزی از توشه های دنیا مگر توشه ی پرهیزكاری.

«من اقل منها استكثر مما یومنه و من استكثر منها استكثر مما یوبقه و زال عما قلیل عنه.»

یعنی كسی كه اخذ كرد اندكی از متاع دنیا را، اخذ كرد بسیار از چیزی را كه سالم گرداند او را از عقوبات و كسی كه اخذ كرد بسیار از متاع دنیا را، اخذ كرد بسیار از چیزی را كه هلاك گرداند او را و زایل گردد بعد از اندك زمانی از او.

«كم من واثق بها فجعته و ذی طمانینه الیها قد صرعته و ذی ابهه قد جعلته حقیرا و ذی نخوه قد ردته ذلیلا.»

یعنی چه بسیار است از اعتمادكننده ی به دنیا كه دردمند گرداند دنیا او را و چه بسیار است صاحب اطمینان و آرام به دنیا كه بر زمین زند دنیا او را و چه بسیار است صاحب مرتبه ی بزرگ در دنیا كه بگرداند دنیا او را كوچك مرتبه و چه بسیار است صاحب كبری كه رد سازد دنیا او را به سوی ذلت و خواری.

«سلطانها دول و عیشها رنق و عذبها اجاج و حلوها صبر و غذاوها سمام و اسبابها رمام، حیها بعرض موت و صحیحها بعرض سقم، ملكها مسلوب و عزیزها مغلوب و موفورها منكوب و جارها محروب.»

یعنی پادشاهی در دنیا گردنده است و خوشگذرانی دنیا با كدورت است و خوشگوار دنیا شور و ناگوار است و شیرین دنیا تلخ است و غذای دنیا زهرها است و اسباب و وسایل دنیا ریسمانهای پوسیده است، زنده ی دنیا در عرضه ی مرده است، صحیح دنیا در عرضه ی مریض است و سلطنت دنیا واكشیده شده است،[2] و قاهر دنیا مقهور است و مال بسیار دنیا نكبت داشته شده است و مجاور دنیا آواره شده است.

«الستم فی مساكن من كان قبلكم اطول اعمارا و ابقی آثارا و ابعد آمالا و اعد عدیدا و اكثف جنودا؟!»

یعنی آیا نیستید شما در مسكنهای كسانی كه بودند پیش از شما در حالتی كه عمر آنها

[صفحه 554]

درازتر بود و آثار آنها باقی مانده تر بود و آرزوهای آنها دورتر بود و عدد خلق آنها بیشتر بود و سپاه آنها انبوه تر بود؟

«تعبدوا للدنیا ای تعبد و آثروها ای ایثار، ثم ظعنوا عنها بغیر زاد مبلغ و لا ظهر قاطع.»

بندگی كردند آنها از برای دنیا چه بسیار بندگی كردنی و اختیار كردند دنیا را چه بسیار اختیار كردنی، پس كوچ كردند از دنیا بدون توشه (ای) كه به منزل برساند و مركبی كه قطع مسافت كند.

«فهل بلغكم ان الدنیا سخت لهم نفسا بفدیه، او اعانتهم بمعونه، او احسنت لهم صحبه؟ بل ارهقتهم بالفوادح و اوهنتهم بالقوارع و ضعضعتهم بالنوائب و عفرتهم للمناخر و وطئتهم بالمناسم و اعانت علیهم ریب المنون.»

یعنی پس آیا رسید به شما كه دنیا بخشش كرد از برای آنها یك نفسی را به عوض جنایت دادنی؟ و یا یاری كرد آنها را به اعانت كردن مالی؟ یا احسانی كرد از برای آنها از روی همراهی؟ بلكه شامل گردانید آنها را به سبب مصایب سنگین و سست گردانید آنها را به سبب وقایع كوبنده و مضطرب گردانید آنها را به حوادث زمانه و خاك مالید آنها را تا سوراخهای بینی و لگدكوب كرد آنها را به چكمه های پای شتر و یاری داد بر آنها به حادثه ی زمانه.

«فقد رایتم تنكرها لمن دان لها و آثرها و اخلد الیها، حتی ظعنوا عنها لفراق الابد. و هل زودتهم الا السغب، او احلتهم الا الضنك، او نورت لهم الا الظلمه، او اعقبتهم الا الندامه؟»

یعنی پس به تحقیق دیدید شما ناشناسایی دنیا را از برای كسی كه نزدیكی جست مر او را و اختیار كرد او را و مایل شد به سوی او، تا اینكه كوچ كردند از او از برای جدایی همیشه. آیا توشه داد ایشان را مگر گرسنگی و یا جای داد ایشان را مگر به تنگی و یا ظاهر گردانید از برای ایشان مگر تاریكی و یا از پی درآورد ایشان را مگر پشیمانی؟

«افهذه توثرون ام فیها تطعمعون؟ ام الیها تطمئنون؟ ام علیها تحرصون؟ فبئست الدار لمن لم یتهمها و لم یكن فیها علی وجل»[3].

[صفحه 555]

یعنی آیا پس این دنیای به این صفت را اختیار می كنید؟ آیا در این دنیا طمع دارید؟ آیا به سوی این دنیا مطمئن می گردید؟ آیا بر این دنیا حریص می باشید ؟ پس بد سرایی باشد دنیا از برای كسی كه محل تهمت نداند او را و نبوده باشد در آن بر ترس و بیم.

«فاعملوا[4] -و انتم تعلمون-بانكم تاركوها و ظاعنون عنها. و اتعظوا فیها بالذین قالوا (من اشد منا قوه)[5] حملوا الی قبورهم فلا یدعون ركبانا و انزلوا الاجداث فلا یدعون ضیفانا. و جعل لهم من الصفیح اجنان و من التراب اكفان و من الرفات جیران.»

یعنی پس كار دنیا كنید و حال آنكه شما می دانید كه به تحقیق شما واگذارنده ی دنیایید و كوچ كننده اید از او و پند بگیرید در دنیا به كسانی كه در زمان پیش گفتند كه: «كیست از ما پرقوت تر به عمارتها»، سوار گردانیده شدند به سوی قبرهای ایشان، پس گفته نشد ایشان را سواران چنانكه در حین حیات اگر بر مركبی می نشستند می گفتند ایشان را سواران با شوكت و منزل داده شدند در قبرها، پس خوانده نشد ایشان را مهمانان، چنانكه در حین حیات اگر در جایی نازل می شدند ایشان را اكرام می كردند به مهمانی و گردانیده شد از برای ایشان از سنگ قبرها و از خاك كفنها و از استخوانهای پوسیده همسایه ها.

«فهم جیره لا یجیبون داعیا و لا یمنعون ضیما و لا یبالون مندبه. ان جیدوا لم یفرحوا و ان قحطوا لم یقنطوا. جمیع و هم آحاد و جیره و هم ابعاد.»

یعنی پس آن همسایه ها، همسایگانی باشند كه جواب ندهند خواننده را و منع نكنند ظلمی را و باك ندارند نوحه كردنی را، اگر از اهل دنیا بخششی به ایشان شود خوشحال نمی شوند و اگر بخشش نكنند مایوس نمی شوند، در یكجا جمع باشند و حال آنكه تنها باشند، به تقریب گرفتاری با خود. و همسایگانند و حال آنكه از هم دور باشند، به تقریب خبر نداشتن از یكدیگر.

«متدانون لا یتزاورون و قریبون لا یتقاربون، حلماء قد ذهبت اضغانهم و جهلاء قد ماتت احقادهم.»

[صفحه 556]

یعنی نزدیكانی باشند كه زیارت یكدیگر نكنند و خویشانی باشند كه نزدیكی با هم نكنند، بردبارانی باشند كه به تحقیق رفته باشد كینه های ایشان و نادانانی باشند كه زایل شده باشد حسدهای ایشان

«لا یخشی فجعهم و لا یرجی دفعهم. استبدلوا بظهر الارض بطنا و بالسعه ضیقا و بالاهل غربه و بالنور ظلمه.»

یعنی ترسیده نشد درد ایشان و امید داشته نشد دفع ایشان. یعنی بر درد خودشان نترسیدند و امیدی از دفع گرفتاری خود حاصل نكردند. بدل كردند روی زمین را به زیر زمین و جای وسیع را به جای تنگ و اهلی[6] بودن را به وحشی بودن و روشنایی را به تاریكی.

«فجاءوها كما فارقوها، حفاه عراه. قد ظعنوا عنها باعمالهم الی الحیاه الدائمه و الدار الباقیه، كما قال سبحانه: (كما بدانا اول خلق نعیده، وعدا علینا انا كنا فاعلین)»[7].

یعنی پس آمدند زمین را همچنان كه مفارقت كرده بودند، در حالتی كه پابرهنه و تن برهنه باشند، در حالتی كه كوچ كردند از زمین با كردارهای خود به سوی زندگانی همیشه و سرای باقی، چنانكه خدای سبحانه گفته است در قرآن كه: «مثل ابتدا كردن ما اول خلق را، برگردانیم خلق را»، یعنی قدرت ما بر اعاده، مثل قدرت ما است بر ابتدای او، «وعدی است لازم بر ما به تحقیق كه بوده ایم كننده ی هر كاری كه خواهیم.»

[صفحه 557]


صفحه 552، 553، 554، 555، 556، 557.








    1. الكهف / 45.
    2. واكشیده شده در برابر مسلوب یعنی ربوده شده آمده است.
    3. در نسخه های دیگر: علی وجل منها.
    4. در نسخه های دیگر: فاعلموا.
    5. فصلت / 15.
    6. چ: و اهل.
    7. الانبیاء / 104.